۲۲ مطلب با موضوع «کوچیک» ثبت شده است

رسم فلک

یک روز صبح بیدار می‌شوی. صبحانه می‌خوری. وای‌فای را که وصل کردی؛ پی‌ام ها را یکی در میان رد می‌کنی. 
یکی هایی که تمام نشده اند را باز می‌کنی، یکی هایی که تمام شده اند را برچسب "بعدن" می‌زنی یا با :)) از سر باز می‌کنی.
می‌شود صفتش را گذاشت تکراری، می‌شود گذاشت چیزهای دیگر. ساده‌اش می‌شود: آدم ها، ساده زود تمام می‌شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میرزا

این ستای گرامی

ایسنتاگرام چگالی ناواقعی خوشحالی مردم است! این‌طور که موج موج خوشحالی مردم قلبمه میخورد توی صورت‌ات!
انگار همه در جشن و تولد و مهمانی و دیدن دوستان قدیم و پیدا کردن جدید و دیپ این لاو هستن! بعد آدم بذات کمی تا قسمتی دوتا استخوان است و یک ملاقه وسطش حسادت! که چرا همه خوشحال‌اند و حال من بد است؟
که من هم دوتا دست و ده انگشت و خلاصه بقیه‌ی همه قضایا هم شبیه هم؛ چرا همه خوشحالن و من آسمان و زمان دست به دست هم تخلی کرده‌اند و یک طوری محکم از روبه‌رو و پشت سر و همه‌جا های ممکن خورده‌ام؟
غافل که 300تا فالویینگ آدم بلاخره روزی دو روزی یکی تولدش می‌شود و یکی دوستی، چیزی پیدا می‌کند و یکی آشپزی می‌کند و غذایش ته می‌گیرد و یا نمی‌گیرد( جدن عکس غذا نگذارید، مستقل از همه چیز!)
اگر دیدش، به این ستای گرامی بگویید: برو بیل بزن؛ این نان‌ها خوردن ندارد! 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

مهدیار؛ سیخ رو بیار!

من عاشق قربانی کردن نفس اماره هستم. همیشه آخرش یک جیگر با دل و قلوه برامون می‌ماند. یک‌بار کله‌اش را کز دادیم؛ خوب نشد!
من عاشق قربانی کردن بی‌کله هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میرزا

Stackoverflow

داری در خیابان راه می‌روی؛ همینطور پیاده و زیر آفتاب و گرمای بی‌خود تابستان و هدفون به گوش؛ عادی عادی! 
یاد یک نفر می‌افتی و نفر بعدی که چند وقتی هست که می‌خواهی حالش را بپرسی و بعدی که پدرش فوت کرد و وقت نکردی مراسم‌اش بروی و هر روز تسلیت را می‌اندازی به روز به بعد.
و بعد می‌بینی که چقدر آدم‌هایی که دوست داری زنگ بزنی و صدایشان را در حد یک سلام بشنوی و بگویی: نه فراموشت کرده‌ام، نه مشکلی باهم داریم؛ فقط حوصله بیشتر حرف‌زدن را ندارم. مشکل از خودم است، همین که خوبی، خوبه. کافیه، خداحافظ.
و آن طرف خط هم یک لبخندی، بفهمد که طفلکی حواسش هست، حوصله‌اش یکم خراب شده، مهم نیت است به قول منقول! 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میرزا

پوست گردو

پیرمرد پیرزن ها، یا اصلا بزرگ‌تر ها یا کلا کسانی که احساس می‌کنند در موضوع بحث سرسوزنی از شما بیشتر تجربه دارند؛ همه شبیه هم می‌شوند! این‌طور که: "زمان ما کسی نبود که اینارو به ما بگه" یا "البته نظر خودته ولی" یا "من دخالت نمی‌کنم اما"
یک مسئله‌ای که هست؛ البته باز نظر خودتونه، من دخالت نمی‌کنم ولی خب، زمان ما کسی نبود اینارو به ما بگه ولی درکل؛ آدرس بلاگتان را به آشنا ندهید؛ پایتان می‌ماند در پوست گردو!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

الف

آمدیم بنویسیم؛ حال‌تان خوب بود؛ رفتیم! 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

آن گوشه از دیروزها

گلدان چه گناهی کرده است که تو هر از چند گاهی، خسته می‌شوی، به سرت می‌زند، وسائلت را جمع نکرده، بی‌خبر،  از یک طرف دنیایت اسباب می‌کشی، می‌روی آن طرف؟ همه چیز را هم فراموش می‌کنی؛ انگار نه انگار. خان که جای خود دارد، نه آدمی آمده است، نه آدمی رفته. بعد همان روز ابری هم می‌شود؛ طوفان هم می‌آید؛ ملخ ها هم از ناکجاآباد پیدایشان می‌شود. این وسط لایه ازن هم سوراخ می‌شود!
نمی‌دانم آب و هوا در «آن» گوشه‌ی جدید دنیایت آفتابی است یا چه؟ اما «این» گوشه، دورترین نقطه از فراموش شده ترین گوشه‌ی جهانت، کنج دیوار، زیر همان سقفی که باهم رنگ زدیم، یک گلدان دارد خشک می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میرزا

گلودرد

حرف ثقیل الهضم است. قورت‌اش که می‌دهی، سر دلت می‌ماند، ترش می‌کنی، عق می‌زنی، حرفت را بالا می‌آوری! بعد نمی‌دانم چه مرضی است، حرفی که مدت ها مزه مزه کرده‌ای؛ جویده ای را، دوباره قورت می‌دهی.
الکی نیست که واحد آدم و شتر هردو «نفر» است. بین‌مان شباهت عجیبیست. هردو نشخوار می‌کنیم، از قضا، چیزهای شبیه همی را هم نشخوار می‌کنیم؛ یکی خار و خاشاک،یکی هم حرف. نشخوار هم که... نشخوار است دیگر. فقط گلوی آدم درد می‌گیرد که با شربتی، آب جوشی، چیزی خوب می‌شود. فدای سرت!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

شب بخیر

هرشب...آدم...
باید کسی منتظر شب بخیرت باشد،
باید منتظر شب خوش کسی باشد.
باید نگران شوی که امشب چرا شب بخیر نگفت...که فردا به نگرانیت بخندید وقتی بگوید که خوابش برده بوده...
شب خوش گفتن از نیازهای اساسی بشر است...مثل آب...مثل نان...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

یلداشون

طولانی ترین شب سال می‌تواند امشب باشد ؛ می‌تواند نباشد. طولانی ترین شب ربطی به تقویم ندارد. ربطی به فصل و ساعت هم ندارد.
گاهی آفتاب ؛ با تمام نور و گرمایی که دارد؛ به اندازه یک مهتاب نصف و نیمه هم به درد نمی‌خورد!
روز های تقویم هم می‌توانند طولانی ترین شب سال باشند...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا