۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

پاک کن داری؟

کم مانده بود که بگویم: "ببخشید، بند کفش هایت را قرض می‌دهی؟همین حالا! در اولین فرصت پس می‌دهم." نه بحث نیاز بود، نه بند کفش!  فقط می‌خواستم چیزی به امانت بگیرم برای پس دادن، یک عصری، کافه‌ای قرار بگذاریم که دوباره ببینمت. همین قدر ساده!
شاید هم ساده نبود وقتی داشتم چمدانت را قرض می‌گرفتم. کُمِدی عجیبی دارد قرض گرفتن چمدان. چمدان برای ماندن! کمدی کلاسیکی بود وقتی مثل همه کسانی که دروغ نگفته، توهم دارند که همه دروغشان را می‌فهمند. آخر چمدان؟ بندکفش؟ همه نفهمند هم، تو می‌فهمی! بند کفش‌هایم سالم هستند! نگاه کردی؛ به کفش‌هایم، هایت، هایمان و بعد نشستی. بندهایت را درآوردی و گفتی: تا بعد!
بعد که شد زنگ زدی و من گوشه ای از این شهر، بند کفش‌هایت را پس دادم. باید چیزی میگفتم؛ نگفتم. خودم هم باورم شده بود که بندکفش را نیاز داشتم؛ نه دوباره تو را؛ بی‌دلیل. همین قدر ساده! 
آخرین بار یادم رفت دگمه‌ای، ته خودکاری، پلاستیک لواشک یا چیز مهم دیگری ازت قرض بگیرم؛ همین شد که رفتی. همین قدر ساده! 
چند روزی است که هوا سرد شده؛ باران می‌آید. خلاصه که پاییز است. عصر های پاییزی را دوست دارم. حسی از سادگی به آدم می‌دهد. از آن حس ها که گوشی را بردارم. شماره‌ات را بگیرم و بگویم:
سلام؛ خوبی؟ چند سالی می‌شود که ندیدمت ... راستی؛ پاک‌کن داری؟...امروز...آدرس را یادداشت کن!

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
میرزا

به انضمام چند لیوان آب

راه‌های زیادی برای جوان ماندن وجود دارد. خوردن روغن زیتون؛ زدن کرم ضد آفتاب، تنظیم ساعت خواب و فراموشی خاطرات!
خاطرات هم نه "خاطرات"! خیلی ساده و عادی، همه‌ی همان لحظات خوب و بد که داشته‌اید! اینطوری نه بوی نم می‌گیرد؛ نه کپک می‌زنید؛ نه تکراری می‌شوید! مثل همه این‌هایی که باید با لبخند برای بار هزارم به خاطرات سربازی و ازدواج و الخ‌شان گوش داد. بعد برای این‌که ناراحت نشود هرازچندی یک "چه جالب" ول داد وسط حرفشان! غافل ازین که دلت پر می‌زند برای اینکه منبر تمام بشود و با یک "ببخشید، چند لحظه!" بپیچی و بروی این‌ستای‌ات را چک کنی!

پ.ن: با عزیزی راه می‌رفتیم، سه چهار خاطره گفتم، گفت: "این‌ها که قبلا گفته‌ای! همین‌جا! چطور است راهمان را عوض کنیم؟ شاید خاطرات‌ات هم جدید بشود!" باید یک حد زمانی بگذارم، خاطرات قبلش را برای آشناها تعریف نکنم!
راستی راهمان را هم عوض کنیم؛ گور پدر قانون حمار؛ جددی!

یک) بچه ها را دوست دارم، همیشه خاطره می‌سازند!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میرزا