امشب یک ربع کنار چمران ایستاده بودم. دو نفر منتظر تاکسی بودند و از ده، پانزده تاکسی و شخصی که رد شد؛ هیچکدام مسیرشان نمیخورد انگار. همهی آن پانزده دقیقه را به این فکر میکردم که تا یکجایی برسانمشان؛ حتی اگر کمی راهم دور بشود. بعد که به بخش آمار دزدی و زورگیری و ایناهای ذهنم رجوع کردم؛ دیدم ارزش را ندارد آدم بودن. حالم گرفته شد، خیلی حالم گرفته شد. جدی جامعهی آدمها عمیقا تباه شده، جددی!
پ.ن: این لینک انتخاب طبیعی را بخوانید (این "انتخاب طبیعی" لینک بودhoverاش خراب شده؛ باید یک دستی به سر و روی CSSاش بکشم تا اطلاع ثانوی)، بعد تعمیماش بدهید به تمام سوراخ سمبههای زندگی و جامعه و همه چیز! مثلا چرا انگلیسی زبان بینالمللی است یا چرا سرخپوستها تقریبا منقرض شدند! یا مثلا این که چرا اکثر آدمها میگویند دروغ "بد" است! دروغگو ها منقرض شدهاند؛ همین! اخلاق و اینها را سلام برسانید؛ پنجشنبه افطار خانهی ما دعوتشان کنید؛ به صرف چرت و شیرینی!
پ.ن.2: خیلی بیشتر از این بود؛ حتما صلاحی در کار بوده که کروم کراش کنه!