بخار،   کم  کم  کم    ؛ واضح
بخار،   کم  کم  کم    ؛ واضح
بخار،   کم  کم  کم    ؛ واضح
عینکی ها میفهمند. هوا که سرد باشد؛ ماسک هم زده باشی؛ عینک می‌شود بلای جان. درد بی درمان می‌شود هر جزر و مد ریوی. هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات می‌شود و چون بر می‌آید مخله روح و روان. هیچ کاری هم نمی‌شود کرد.
آدم گرمایی هستم. خیلی گرمایی. طبق معمول وسط اکثر زمستان های تابستان‌-نمای این سالها؛ پنجره را باز کرده بودم. بی‌صبرانه منتظر توپ‌خانه سنگین خانواده بودم. "سرده!!! ببند اون پنجره رو." ماسک زده بودم. الکی. افتاده بود گوشه‌ی اتاق. هر نفسی که فرو می‌رفت و بیرون می‌آمد، تصویر مات می‌شد و بی‌صبرانه منتظر وصل شدن دوباره تصویر بودم. خیلی جذاب بود. خیلی جذاب‌تر از خیلی از فیلم‌های دیگه. زل زده بودم. هرلحظه منتظر بودم که لحظه‌ی بعد چی میشه؟ حرکاتش خیلی سریع و غیر منتظره بود. "الان میره زیر تخت یا میاد طرف خودم؟" "می‌رسم برم دمپایی رو بیارم یا یهو...نره گم و گور شه!" سوسک ها همیشه غیر منتظره اند. خیلی غیر منتظره تر از پروانه ها.
در قسمت هایی از علم که اصلا به کسی بجز اساتید دانشگاه و دانشجویان مضمحل مربوط نمی‌شود؛ آمده است که اثری داریم به نام اثر پروانه ایی.
"نام پدیده‌ای است که به دلیل حساسیت سیستم‌های آشوب‌ناک به شرایط اولیه ایجاد می‌شود. این پدیده به این اشاره می‌کند که تغییری کوچک در یک سیستم آشوب‌ناک چون جو سیارهٔ زمین (مثلاً بال‌زدن پروانه) می‌تواند باعث تغییرات شدید (وقوع توفان در کشوری دیگر) در آینده شود." 
اثر پروانه‌ایی بهترین اثر دنیاست. حتی از آثار هنری دوران رنسانس هم بهتر است. از سمفونی های بتهوون هم. حتی از فیلم های نولان. از آهنگ های آناتما.

اثر پروانه‌ایی اثر می‌گذارد روی تمام زندگیه آدم. تمام اتفاقاتی که برایتان می‎‌افتد، خوب، بد، خاطرات، همه و همه بخاطر بال‌زدن پروانه هاست. بخاطر راه رفتن مورچه‌هاست. هردفعه که یک پروانه می‌بینم، ناخودآگاه فکر می‌کنم که دنیا چقدر کوچک است. که چقدر الکی ناراحت می‌شویم از خیلی چیز ها، از خیلی آدم ها. آدمی که دلیل آمدنش ترکیدن آدامس بادکنکی بچه‌ایی در ایستگاه مترویی در آمریکا؛ رفتنش هم نتیجه‌ی "پیسسسس"، باز کردن قوطی نوشابه‌ی خنکی است در صحرایی درآفریقا. که چقدر گاهی الکی خوشیم. الکی خوش از اثرات بادی که تاب خوردن کودکی ایجاد کرده است. کودکی که الان خودش بزرگ شده است. خودش مادر شده است. بچه دارد و بچه‎‌اش را پارک می‌برد و تاب می‌دهد. بی خبر از جهت دادن زندگی آدمکی؛ آن‌ور کره‌ی خاکی. 
خیره به سوسکم. خیره به حرکات یکهویی‌اش. خیره به حرکت شاخک هایش. شاخک‌هایی که هر حرکتشان اثری می‌گذارد. نمی‌دانم ولی شاید جنگ جهانی اول نتیجه‌ی تقابل دمپایی و سوسکی بوده است. شاید جنگ جهانی دوم اثر دل‌رحمی مردی برای سوسکی بوده است. پرتاب شاتل سوسکی بوده است که جا خالی داده است از ضربه روزنامه ایی لوله شده و خزیده است زیر تختی. 
خیره به سوسکم. خیره به حرکات یکهویی‌اش. خیره به اثر سوسکی.