گاهی میآید، خیلی منطقی، کت شلوار دستمال گردن طور،برایت قضیه را حل و فصل میکند. میگوید ارزشش را ندارد. مردک حمالِ نفهم بوده؛ تو چرا خودت را ناراحت میکنی؟ دخترک از احساس اندازهی زیرهی لای لوبیاپلو حالیش نمیشده. تو نباید دل میبستی، نره خر!
میگوید پسرک را کدام ظریفی با افسر مذاکره کرده است که گواهینامهاش دادهاند که حالا اینطور خاک سم الاغش از تهویه میآید داخل ماشین و منقطع سرفه-فحش-سرفه ول میدهی به دستفرمان خودش و خواهرِ پدرش و دوست داری بلند از پنجره بگویی «آن آینه را فقط برای درست کردن کاکلت نگذاشتهاند، گاهی توش رو نگاه کن که اینطور گاری مابانه نپیچی جلوی ملت!» بعد میگوید حرص نخور. ایران است دیگر؛ فرهنگمان را با نیشابور مغول ها ؛نصف نصف؛ رول کردند، دود کردند، "فرنچ اینهیل" کردند، حالش را بردند!
که دعوا که میشود بجای اینکه همینطور الخی، بیاید پشتت دربیاید، ندانسته بزند فک حریف را سرویس کند که خودم بشوم ریش سفید، جدایشان کنم که «اونفدر ها هم مهم نبود ها! بیخیال داداش»؛ بجایش میآید بازویت را میگیرد، جدایت میکند، شروع میکند تفت میدهد فلسفهی دیوژن را، اندر مزایای به کفش گرفتن جهان خاکی از آب بینی بز پست تر و یکتاگرایی درفلسفه عصر مدرن و به ویژه مونیسم مارکسیستی و نکوهش پلورالیسم در اندیشه غرب و حرص نخوردن و تمدن و انقلاب صغیر فرانسه و درک متقابل و مردان مریخی و زنان ونوسی و تمرد اعصاب با نفس عمیق و یوگا و دمنوش گیاهی و لیوان آب یخ و بلخ و الخ!
تمام که میشود بلند میگویی «آره، درست میگی، تند رفتم»، ولی ته دلت،یک قسمتی که مچاله شده است، داد میزند اگر رفیق بودی، باید میزدی فکّش را از هشت ناحیهی متعامد سرویس میکردی! بی دلیل؛ همین طور به دور از عدالت! کله خر طور!
گاهی مردهشورت را ببرند؛ جدی!