امروز برا اولین بار پروفایل یکی رو که تازه فوت کرده رو دیدم...یکی که اصنم نمی‌شناختمش...

هنوز اکثر کسایی که هستن(مثل همین آدم) جوونن و این قضیه زیاد نیست ولی...ی روزی میشه که کلی پروفایل هست که آخرین عکسشونو پارسال آپلود کردن...

که دیگه نیستن...

که فیسبوک احتمالن می‌خواد که ریپورت کنیم مرده هارو...

که احتمالن ی وارنینگ بفرسته براش که: "میگن مردی انگار...اگه این فلان لینکو نری یا فلان کارو نکنی، که ما مطمئن شیم زنده‌ایی...تا n روز دیگه دی‌اکتیوت میکنیم و بعدش دیلیت!...

ولی زهی‌خیال‌باطل که این آدم چن‌وقتی هست که shift+del شده...

دیگه صداش نیست، حالا به درک که میخوای cmهاشو پاک کنی...

که دیگه صورتش نیست، به جهنم که میخوای پروف پیکشو دیفالت کنی...

که چقد ما هی حسرت بخوریم که..."شت...ی ده سالی میشد که این آدمو از نزدیک ندیدم..."

که چقد الکی فک میکنیم که آدما هستن دورمون...تا همیشه...و بعدش یهو، ی‌روزی دیگه...پووف...تموم!

مرگ چیزه عجیبیه...

بعدش حسرت این می‌مونه که...کاش اون‌موقع صداشو می‌شنیدم بیشتر...که ی بار دیگه می‌‌‌‌‌‌‌زدم پس گردنش مثلن...که ی‌بار دیگه با اون صدای مزخرفش می‌زد زیر آواز...

اون جا-خالی یی که دیگه پر نمی‌شه...ممکنه کم‌رنگ شه یا فک کنیم یادمون رفته ولی...بازم خالیه...خالیِ خالیِ خالی...

خیلی از آدمای دورمون مثه بلاک‌های بازیِ جِنگا می‌مونن...کوچیکن انگار...مثه بقین انگار ولی...وقتی می‌کِشَنِشون بیرون...زندگی آدم یهو می‌ریزه انگار...