+ پرتغال میخوری؟
- من مرکبات دوست ندارم.
+ نارنگی چی؟
- دوست عزیز، نارنگی هم مرکبات است.
+ لیمو شیرین چطور؟ جان من قبول کن این یکی را.
- چه گیر افتادهایم، میگم مرکبات دوست ندارم!!
+ خب چرا هیایو میکنی؟ بیتربیت اینهمه میوه تعارف کردم، همه را رد کردی. بگو اصلا میوه دوست نداری.
- من با میوه مشکل ندارم. فقط مرکبات نمیخورم.
+ آره جان عمّت! :|
تحلیل : "+" میداند که اگر بجای مرکبات، مثلا سیب تعارف کند. بعد باید برود سراغ راضی کردن آقای "-" درباره ی شیرینی و بعد شام و بعد دسر و ... . لذا تصمیمی میگیرد که با تعارف کردن مرکبات پشت مرکبات، "-" را از دخالت در بقیه مراحل مهمانی باز دارد. "-" هم بجای آن که شعور داشته باشد و به هر نحوی، داستان مرکبات را حل کند، به این بازی ادامه میدهد و آدم بد قصه میشود. در این حین مهمانیست که قربانی این بازی میشود!
پینوشت: این که مرکبات خوب است یا نه، سلیقهی "-" است و ربطی به نویسنده ندارد! نویسنده نارنگی را با دنیا عوض نمیکند در واقع!
پینوشت2: این نوشتار صرفا درجهت تحلیل آقایان "+" و "-" بوده و هیچ قضاوتی صورت نگرفته! انتخاب مثبت و منفی برای نقش ها کاملا کاملا اتفاقی بود و ربطی به نظرات سیاسی نویسنده ندارد! ( به کونفسیوس قسم!)