گربههای دانشگاه موجودات عجیبی هستند. غذا آدم را به چشم حق مسلم ابا اجدادی میبینند. نمیترسند، فرار نمیکنند، درک درستی از روابط تعریف شده با آدمها ندارند. یکبار یکیشان را گرفتیم، کمی گوشپاککن در دهانش چرخاندیم، دادیم برای آزمایش DNA.
عادی عادی عادی بود کیس مورد نظر. با خودمان گفتیم شاید برای این یکی کارت گذاشتهاند، مهمان است. رفتیم تحقیق میدانی، یک گربه که از سالیان دور در دانشگاه ساکن است را گیر آوردیم. با هزار خواهش و تمنا منت گذاشت تف کرد جلویمان، آزمایشش کردیم دیدیم این هم نه. مثل همهی گربههاست.
دانشگاه گربهها را خراب کرده است. انگار در یک دنیای فانتزی زندگی میکنند، ایزوله، خوشحال. اینقدر خوشحال که مطمئنم اگر یک روز بیرون رهایشان کنی، به شب نکشیده اینقدر از بقیه گربهها هر خوردنیای را میخورند که نفسشان در نمیآید.
آدمها هم به همان فرمان. دانشگاه زیادی ناناش است.