مرتضی پاشایی؛ اسمی که چند وقتی بود که همهجا به چشم میخورد. روی جلد اکثر نشریات تا اقصی نقاط دنیای مجازی همنسلای من که میشود فیسبوک، اینستا و... . همهجا پر شده بود از دعا برا سلامتی و اخبار ضد و نقیض و بعضا شایعاتی درباره سلامتی آقا مرتضی. دیگه متاسفانه کار از کار گذشت که به بعضی ها چیزی بگم. به اون بعضی ها که برای چهارتا "لایک" بیشتر خیلی راحت در این مدت دل کلی آدم را لرزوندند. صحبت من با اون دوستایی است که میخواستن فعل "یکی هست..." نشه "بود" ولی خب...شد!
از وقتی من یادم میآید، باید برای یکی یک اتفاقی میافتاد تا دورش جمع میشدیم. بعد تا دوباره اوضاع یکم بهتر میشد، دوباره غیبت ها و زیرآبی ها شروع میشد. دوباره "پارسال دوست، امسال دشمن!"
قصه همان قصه است. قصه ی "پارسال فَن، امسال شلغم!".داستانی که اول کار یک آتش کوچک بیشتر نیست؛ یک عکس، یک کلیپ، سی ثانیه فایل صوتی. بعد ماها اینقدر به این شعله فوت میکنیم تا الو بگیرد و بیافتد به زندگی اون خواننده، بازیگر، اون "آقا مرتضی"ی نوعی. چندبار تا حالا روی سونامی که قراره ساحل "آبرو"ی یک "آقا مرتضی" را نابود کند، موجسواری کردهایم؟ مارک تختهی موجسواری هم "وایبر" بوده یا "واتزآپ" یا هرچی.
حالا خیلی هم راه دور نرویم. یک قانونی وجود دارد به نام "کپی رایت". ترجمه کوچه بازاریش میشود "آهنگ حلال" گوش دادن مثلن. چند نفر از ما تاحالا آهنگ هایی دانلود کردهایم؛ حلال نبوده؟
بیاییم بجای مسابقهی "کی بیشتر آقای پاشایی رو دوست داره؟"که تبش جامعه را گرفته؛ کتاب های آقا مرتضی ها را PDF دانلود نکنیم. آرشیو کارهای آقا مرتضی ها را از بغل خیابان DVDایی دوهزار تومان نخریم.آهنگ های آقا مرتضی ها را بجای خریدن دز...دانلود نکنیم. از همه مهمتر، حواسمان به آبروی آقا مرتضی ها باشد.
پاشایی رفت، پاشایی هایی که مانده اند را دریابیم.