من از بچگی برای هر نوع شعبده بازی، حالا هرچقدم ساده بود، ذوق مرگ می‌شدم. مهم نبود که تردستی غیب کردن یک سکه پشت گوشم بود، یا غیب کردن مجسمه آزادی یا رد شدن از دیوار چین. اسم شعبده که می‌آمد؛ چشمام برق می‌زدند و می‌زنند از ذوق.از طرفی اصلی جهان شمولی وجود دارد. اینکه همیشه عده ای هستند که باید به هر نحو نشان بدهند که "بلدم، بلدم" و خیلی باهوشم و اینا! این عده‌ی همیشه حاضر در صحنه، سریعا اقدام به افشا کردن راز بزرگ شعبده‌باز کرده و بزم من رو کور می‌کردند. "دستش را نگاه کن" "توی جیب کتش" و کذا.
این آدم های بی‌ذوق، همین وظیفه خطیر را در مورد شهرآورد هم ایفا می‌کنند. انگار گند نزنند به هر چیز، روزشان شب نمی‌شود! فردای شهرآورد، گرم کل‌کل هستی که "ده نفره" "گل دقیقه نود که گل نیست" و اینها که ناگهان علامه‌ی دهر در افق ظاهر می‌شود. با لبخندی که داد می‌زند "این ها کی می‌خواهن بزرگ بشن واقعا؟" بسمت بحث می‌آیند و سلام نکرده شروع می‌کنند که افاضه فضل. "دوستان این دربی که دیدن ندارد، همش از قبل تعیین شده است، سیاسی است بازی. تبانی کرده اند. اصلا از همان اول معلوم بود پرسپولیس می‌برد" و قصه می‌بافند و بحث سیاسی-ورزشی تفت می‌دهند، آن سرش ناپیدا.
حالا تبانی باشد یا نه. حالا شعبده‌باز کلکش فلان باشد یا نباشد. واقعا مهم است؟ مگر هدف فوتبال دیدن سرگرمی نیست؟ مگر لذت بردن از خود بازی نیست؟ کُرکُری خواندن های دربی را با چی می‎شود عوض کرد واقعا؟ کیف نمی‌دهد در جواب "هیس...ششتایی ها حرف نمی‌زنند" بگویی "برو لنگتو را بشور!!!"
گاهی هدف اصلی را فراموش می‌کنیم! سخت نکنیم همه چیز را! فوتبالمان را ببینیم، تخمه بشکنیم،پوستش را فوت کنیم وسط فرش، هوارمان را بزنیم، کیفمان را بکنیم...