قسمت شانزدهم

متن های من الان، میشه یاد بعضی خاطرات از دیروز و پری‌روز.
یچیز هست؛ نمی‌دونم چه مرضیه. مثلن اسمشو می‌ذاریم سندرم "تنلوغی". تنهایی بعد شلوغی. آدم یجایی هست که شلوغه؛ مهمونی‌عی، مراسمی، چیزی، بعدش که تموم می‌شه؛ آدم دلش خیلی می‌گیره. الکی. جدن الکی‌یه ها، ینی من که نمی‌دونم، شاید هم می‌دونم نمی‌خوام بگم، یا میخوام بگم و نمی‌تونم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

ایستگاه بعد...ناکجاآباد

راضیم. دل و روده‌ام سالم است. آندوسکوپی نشده‌ام تا الان. کلونوسکوپی هم نشده‌ام. سردرد هم نمی‌گیرم. فشارم هم نمی‌افتد. گه‌گاهی تفننی ژلوفن و کودئینه‌ایی خورده‌ام. سردردکی داشته‌ام البته. بستنی اسکوپی زیاد خورده‌ام. اسکوپی داریم تا اسکوپی. همان‌طور که ذهن مشغولی داریم تا ذهن مشغولی. بعضیشان خوب هستند. از آن‌هایی که از دوستان می‌شنوی که: "چرا می‌خندی؟". خودت هم حواست نیست. لبخند گوشه‌ی لبت است. بعضی هم خوب نیست. از آن‌هایی که پک می‌زنی...دوباره...دوباره. دود بالا نمی‌آید. نگاه می‌کنی. فیلتر را بین انگشتانت له کرده‌ایی. نخواسته، ندانسته.
پرتش می‌کنم در جوب.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میرزا

رهگذر محترم

سرک کشیدن خیلی هم سخت نیست وقتی دیوار خوش‌بختیت به بلندی خنده‌هایت نباشد. رهگذر محترم؛ لطفا قلاب بگیر؛ میخواهم دزدکی به خانه‌ی یک غریبه نگاه کنم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میرزا

چهارتا سمبش به زمین؛ دوتا شاخش به هوا

سر به هوایی خیلی هم خوبه، خیلی خیلی!
از همون خیلی بچگی ها بود؛ از وقتی یادمه؛ می‌گفتن سر به هوایی خوب نیست. می‌گفتن بچه خوب که سر به هوا نمی‌شه. می‌گفتن سر به زیر باش پسر. می‌گفتن ولی قوز نه. می‌گفتن نزدیک تلویزیون نشین چشات ضعیف میشه. می‌گفتن در دیزی بازه. می‌گفتن دم خر درازه. می‌گفتن و می‌بافتن. می‌گفتن هرچی هست رو همین زمینه. می‌گفتن آدم سر به هوا می‌افته تو چاله، می‌افته تو چاه. شاید باورتون نشه ولی رابطه مستقیمی بین کیفیت آسفالت کوچه های محل زندگی افراد با نوع تفکراتشون وجود داره؛ مغزاشون چاله چوله داشت. طبق رسومات چندین و چند هزار ساله؛ بزرگترهای بزرگترهامون چاه های تفکراتشون را بعد از کندن، پر_نکرده، ول کرده بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میرزا

ده بند

- هان...چی شد؟ چرا خاموش شد؟
آن روز صدای ساعت ناگهان قطع شد. اول کار نفهمیدم. لحظه‌های اول بیدار شدن؛ مثل همیشه گیج و منگ بودم. قوه‌ی تحلیل آدم اول صبح دوزار هم نمی‌ارزد. در لحظه‌ی بیدار شدن؛ بزرگ‌ترین دست‌آورد سیستم مغز و نخاع و بصل نخاع، چیزی بیشتر از اولویت‌گذاری بین خاراندن سر یا کش دادن دست و پا نیست. دست و پایم را کش دادم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میرزا

گرگ و میش

برای بار هزارم، دو هزارم، به آهنگ هایی که توی گوشیش داشت، گوش داد. خودش هم دیگر دقیق نمی‌دانست، حساب روزها از دستش در رفته بود. ساعتش هم چندوقت پیش باتری تمام کرده بود. دلیلی نداشت باتریش را عوض کند. روز و شبی نبود؛ از آن روز به بعد همیشه هوا گرگ و میش مانده بود.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میرزا

خورده نگاه

چشم‌هام افتاد تو چشم‌هاش؛ چشم هاش افتاد تو چشم‌هام؛ نمیدونم چی شد. یعنی...یعنی یادم نمی‌آید. ولی یچیز شکست. یچیز افتاد شکست. ندیدم چی بود. صداش هم نیومد. ولی مطمئنم. آخه تیکه هاش از آن به بعد همه‌جا هست؛ این‌ور، اون‌ور، زیر فرش، زیر کابینت.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
میرزا

آدم‌برفی گریه ریمل خنده

خاطرات.
گذشته.
دریاچه‌ی یخ‌زده.

نمی‌دونم دقیقا کی بود؛ ابتدایی فک کنم. توی کتاب علوم بود احتمالا. تو کتاب علوم خودم چیزای جالبی نبود، ولی توی کتاب علوم بقیه خیلی چیزای جالبی بود. جالبیش "کتاب" نبود، "بقیش" بود. البته جالب ها معمولا توش نبود، بین صفحاتش بود. گاهی هم توش کشوی معلم. دستم کج بود. کج جالبی بود. برای جالب ها کج بود یعنی. ولی خب تو کتاب درسی همیشه کسل‌کننده بود.

- توی کتاب درسی هم مگه میشه چیز جالب باشه آخه؟

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
میرزا

اثر سوسکی

بخار،   کم  کم  کم    ؛ واضح
بخار،   کم  کم  کم    ؛ واضح
بخار،   کم  کم  کم    ؛ واضح
عینکی ها میفهمند. هوا که سرد باشد؛ ماسک هم زده باشی؛ عینک می‌شود بلای جان. درد بی درمان می‌شود هر جزر و مد ریوی. هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات می‌شود و چون بر می‌آید مخله روح و روان. هیچ کاری هم نمی‌شود کرد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
میرزا

سه نقطه

دلم تنگ خواهد شد برای "...".
می‌خواهم ازین به بعد درست بنویسم. کم‌کم کم کنم اشتباه‌هایم را. دوستانم هستند این "غلط‌ ها"ی عزیز. دلم تنگ خواهد شد برای غلط های سجاوندی جان. همان‌طور که تنگ شده است برای اشتباه های های دیگرم. تمام اشتباه هایم؛ از کودکی تا الان که 21سال دارم. برای تمام نمراتی که در ابتدایی از دست دادم. برای تمام 19 هایم دلم تنگ شده است. بچه‌ی درس خوانی بودم ابتدایی. برای 0.25 ارفاق گریه می‌کردم. فقط شما نیستید؛ خودم هم حالم منقلب می‌شود. چند نفس عمیق توی پاکت. لیوان آب خنک. ادامه می‌دهم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
میرزا