گفته است درباره بطالت در عید بنویسید؛ من هرچه بالا پایین کردم، دیدم اگر به عید بگویم بطالت؛ بقیه عمرم هم میشود بطالت اندر بطالت در حد فجاهت با چاشنی حماقت. از آن طرف بطالت ممدوح داریم و مذموم! بطالت ممدوح میشود دیر خوابیدن ها و تا لنگ ظهر بلند نشدنای عید! استراحتِ تعطیلات! بطالت مذموم میشود سیزن سیزن سریال تمام کردن وسط امتحانات. فجاهتش میشود عقب انداختن بیخود و بیجهت پروژه ها! حماقت میشود وقت گذاشتن برای بعضی آدمها! ما لنگِ بطالت مذموم فجاعتبارِ احماقانهی خودمان هستیم، بطالت ممدوح پیشکش!
خیلی هم بطالت نبود اصلا هم، خیلی هم خوش گذشت اصلا هم. تازه بطالت هم باشد؛ بطالت را میشود جبران کرد؛ فاجعه هم صندوق مدیریت بحران دارد برای خودش! میماند حماقت که نه میشود جبرانش کرد؛ نه میشود فراموشش کرد!
نمیگذارند آدم کژدار و مریض(مریز نه!) زندگیاش را بکند. هی یادمان نیاورید این عقربه ها را دیگر؛ مرض دارید مگر؟
ساعت را باید با دسته بیل صاف کرد تا فکر نکنیم زمان رفته بازآید به کنعان غم مخور!