سرک کشیدن خیلی هم سخت نیست وقتی دیوار خوشبختیت به بلندی خندههایت نباشد. رهگذر محترم؛ لطفا قلاب بگیر؛ میخواهم دزدکی به خانهی یک غریبه نگاه کنم.
میخواهم ببینم هنوز هم اوضاع بر وفق مراد نیست؟ میخواهم دزدکی شمعدانی ها را دید بزنم. هنوز هم پژمردهاند؟ هنوز هم هرروز بار میبندد که از این خانه برود؟ بازهم حوض را رنگ نکرده؟ همیشه میگفتم: "چرا رنگ؟ " کاشی نبود مگر؟ کاشی های آبی پررنگ؛ لاجوردی میگویند انگار...شاید هم آبی نفتی. بعید هم نیست سورمه ایی باشند. نمیدانم. کوررنگ نبودم، زمانی طیف رنگ را از بَر بودم. گمانم رنگ اتاقش را عوض میکرد. کوررنگ نشدهام، فقط دیگر خیلی مهم نیست، سیاه و سفید کافیست وقتی سر به آسفالت باشی. سیاه است و گاهی خطکشی. بقیه رنگ ها ارزانی خودش.
رهگذر محترم؛ لطفا کمی تحمل کنید؛ هنوز چیز هایی مانده است که میخواهم ببینم. مثلا اوضاع درخت ها. هنوز هم کم میوه میدهند؟ هنوز آلبالو ها را با بیرحمی جلوی آفتاب تاکسیدرمی میکنند؟ شوشکههای کنار حیاط از کجا آمده؟ همان قلمه هاییست که هرازچندگاهی تعریفشان را میکرد؟
باران نمیآید. رهگذر محترم خیلی ممنون. دیگر مزاحم نمیشوم. خشک میمانی. ابر ها چندوقتیست که با من قهراند. همیشه وقتی رد میشدند؛ کمی به حالمان گریه میکردند، گاهی عربدهایی میکشیدند. گاهی شکلک در میآوردند. تازگیها فقط نگاه میکنند. تازگی ها بی محلی میکنند.
رهگذر محترم دلم تنگ شده بود برای شمعدانی های پژمرده. برای حوض خالی و پوسته پوسته. رهگذر محترم ترک خاک گلدان ها را دیدی؟ میدانی گلدان ذرهذره خاک شد وقتی شمعدانی ها میخشکیدند؟ میدانی ترک های خاک با باغچه چه کردند؟ میدانی چرا آب حوض هرروز کمتر میشد؟ متخصص آوردند، گفت :"نشتی داره کفش!" چرت میگفت. وقتی ماهی های حوض میمردند؛ حوض هر روز گریه میکرد. بلبل ها...چرا آواز را در قفس انداختند؟ چرا شمشادها را هرسال کچل میکنند، میفرستند اجباری؟
رهگذر خسته شدی؛ داری میروی؟ ممنون. فقط یک چیز. حتی اگر شمعدانی ها پژمردند؛ حتی اگر نفس ماهی ها از بیآبی به شماره افتاد؛ هیچوقت تسلیم نشو. تسلیم که بشوی باد قهر میکند. دیگر حرف نمیزند. میآید، های و هویی میکند، میرود. تسلیم که میشوی؛ اول از خودت ناامید میشوی. تمام خاطرات را دفن میکنی؛ تمام آرزوهایت را به مسلخ میبری. رهگذر، هیچوقت "رهگذری" نمان. یا بگذر یا اگر آمدی، بمان. و اگر ماندی راحت نرو؛ تمام تلاشت را بکن. تلاش کن برای باغچه. تمام زورت را خرج کن به احترام چروک صورت آلبالو خشکهها، دست و پا بزن بخاطر خرمالوهای کنار حوض، بخاطر هم صحبتی با ابر ها، بخاطر باران.